وای بر جامعه ای که معماران فرهنگش به زانو در آمده باشند
وای بر جامعه ای که معماران فرهنگش بعد از چند دهه جنایت و سرکوب
هنوز در نیافته اند که خمینی مسبب همه این بدبختی ها بوده است
ایران کشور شگفتی هاست!!!!!
بعضی
اوقات لازم است آنچه را که در حال شکل گیری است همانگونه که هست انعکاس داد
، بزرگ نمایی و غلو کردن ، آن اشکالی است که ما به آن عادت کرده ایم و این عادت دلیلی و توجیهی می شود که افق
حرکت های اجتماعی را از جوهر آن جدا کرده و بگونه ای مقدسانه به آنچه در
حال شکل گیری است نگاه می کنیم ، بعبارت دیگر حرکت های اجتماعی و اعتراضات
بحق مردم را مقدس پنداشته و اشکال عالی تر را به آنها یادوری نمی کنیم ، ما
هنوز به مقدسات باور داریم ، بدیل آنچه که هست با اینگونه نگاه کردن متحقق
نخواهد شد ، راه درازی در پیش است ، بعد از سه دهه جنایت در ایران چگونه
ممکن می شود که هنوز برای خواسته ای بر حق زانو به ناکجا آباد زد!؟
سجده معماران فرهنگی در بازداشتگاه - ایران کشور شگفتی هاست
حرکت حق طلبانه هر اندازه هم که محق باشد دلالت بر این نمی کند که ضعف ها و اشکالات اساسی آن باز گو نگردد ، هر چه بیشتراین موارد با سلاح نقد روبرو گردد ، شانس احقاق حق و پیشبرد اصولی مبارزه افزایش بیشتری خواهد یافت ، تا مادامیکه معلمین ما که معماران جامعه ما هستند به این امر واقف نگردند نه تنها به خواسته خود نخواهند رسید بلکه با نگاهی که ارائه می دهند به بخش های دیگر جامعه هم ضربات جبران ناپذیری وارد خواهند کرد
اگر سطح آگاهی معماران فرهنگی ما در همین حد باشد که هنوز درنیافته اند که مسبب تمامی بد بختی ها جمهوری اسلامی است ( پلاکارد خمینی ) چگونه باید امیدوار بود که بخش های دیگر جامعه ما فراتر از معماران فرهنگی حرکت و خواسته خود را بدون توهم داشتن به علت همه بدبختی ها سازماندهی کنند !!!
پرسش
این است ، آیا واقعا کسانی که به نا کجا آباد زانو می زنند آنهم بعد از سه
دهه جنایت راه درستی را برای خواسته خود پیش گرفته اند یادمان نرود اینها
آدم های معمولی نیستند که با کتاب و اندیشه سر و کار نداشته باشند!
کسانی
که پای خدا و مذهب را به خواسته بر حقی وارد می کنند این را نمی دانند که
خدا و مذهب صاحب دارند ، مشخصات و مختصاتی دارند , هدفی جدا از هدف خواسته
بر حق مردم دارند ، آیا فرهنگیان جامعه ما این را نمی دانند ! ، اگر واقعا
بدنبال حقوق خود هستند و این حقوق را حتی
در همین حد صنفی مد نظر گرفته اند ، تشخیص نمی دهند که صنف خمینی که پرچمش
را بر دست گرفته اند صاحب و مالک صنعتی هستند که این صنعت یکی از دلائل
عمده ای است که امروز حقوق و مطالبات بر حق مردم ما و معلمین ما را لگد کوب می کند!
آیا با این نوع نگریستن ( استفاده از خروجی هایی که دستگاه امنیتی ایجاد می کند ) به مسائل کلیدی ممکن می شود به همان حداقل هایی که بنام "مسائل صنفی " بدنبالش هستند دست یابند!؟
فراموش نباید کرد که هیچ حرکتی مقدس نیست ، حرکت های اجتماعی با نقد شدن راهشان بسوی هدفی که دنبال
می کنند هموارتر خواهد شد ، ما همیشه از حرکت های بحق مردم دفاع می کنیم
اما این دفاع سبب نمی شود که چشم خودمان را بروی اشکالات آنها ببندیم
البته باید در نظر گرفت ، کشتار
وسیع همراه با استبداد و دیکتاتوری حاکم گاهی شرائطی را بوجود می آورد که
ما اینگونه با در هم آمیختگی مواجه می شویم باید این امتزاجی که ماحصل
این سیستم استبدای در میان مردم و توده ها ایجاد شده است را بگونه ای با آن
روبرو گردیم که نا آگاهی بوجود آمده زدوده شود، سخت است اما نتیجه خواهد
داد
معمولا
فرهنگ و اندیشه های طبقات حاکم از مجاری مختلفی به جامعه تزریق می شود و
مردم زیر تشعشعات این فرهنگ قرار می گیرند بتدریج سموم آن درفضای جامعه به
آن درجه ای می رسد که همه به اشکالی مسموم می شوند باز یکی دیگر از خصوصیات
انسان ها این است راهی را پیدا می کنند
که زنده بمانند همین رفتار دلیلی می شود که فراتر از آنچه بنظر می رسد "
که ظاهرا ابدی است " و حاکم بر سرنوشتشان است ، فراتر روند و دست به فعالیت در جهت بقاء بزنند این خصوصیت دلیلی می شود که در این تنازع ،کنترل بازدارنده را بکناری زده تا شانس بقاء را در امتداد سایکل حیات افزایش دهند ، این
جستجو گری و تلاش را هیچ رژیمی قادر به اداره کردن نیست و نخواهد بود
تبادل نظر دو نگاه به حرکت معلمان
اگر
کشیشی به ما مراجعه کند تا در کار سیاسی مشترکی شرکت کند و با وجدان وظایف
حزبی را انجام دهد بدون آنکه با برنامه ی حزب ضدیت کرده باشد، اجازه خواهد
یافت که مراتب سوسیال دموکراتها را طی کند؛ از جهت تضادهای بین ماهیت و
پریسیپلهای برنامه های ما و اعتقادات راسخ
یک کشیش در چنین مواقعی تنها به خود کشیش و تضادهایی که خود او درک می کند
مربوط می شود؛ یک سازمان سیاسی نمی تواند اعضای خود را مورد آزمایش قرار
دهد تا ببیند که بین باورهای آنها و برنامه های حزب تضادی هست یا نه. اما،
البته، چنین موردی یحتمل استثنا نادری است حتی در اروپای غربی، حال آنکه در
روسیه تقریبا ناممکن است. و اگر برای مثال کشیشی به حزب سوسیال دموکرات
بپیوندد و فعالیتش در حزب تنها کار در اولویت او جهت تبلیغ دیدگاههای دینی
اش در حزب باشد، بی شک باید از مراتب حزبی کنار گذاشته شود. ما نتنها باید
کارگرانی را که همچنان بر باورهایشان از خدا پایبندند در حزب سوسیال
دموکرات بپذیریم، بلکه باید به عمد آنها را استخدام کنیم؛ ما به شدت مخالف
کمترین اهانت به مقدسات دینی آنها هستیم اما آنها را استخدام میکنیم تا
ماهیت برنامه های خود را به آنها آموزش دهیم نه آنکه اجازه مبارزه ای فعال
علیه مقدساتشان را صادر کنیم. ما در "حیطه" حزب، آزادی عقیده را مجاز می
دانیم اما تا حدی که ازادی گروهی مشخص می کند؛ ما مجبور نیستیم که دست در
دست مبلغین به تبلیغ دیدگاههای آنها که از سوی اکثریت حزب مردود است
بپردازیم.
اولا
این تعداد در موقعیت کشیش نیستند ، دوما همانند کشیش اعتقادات مذهبی
ندارند ، سوما این افراد در بازداشتگاه هستند ، در کلیسا همانند یک کشیش
مشغول عبادت نیستند، در این زمینه فراوان تر می شود موضوع را بسط داد ،
مورد شما کلیشه ای و در عین حال امری و دستوری
است ، حاصل استنتاج و برداشتی همراه با تحلیل از وضعیت مشخص نیست ، حلقه
گمشده ای دارد که تا آن حلقه با اوضاع مشخص کلید نخورد از پیش تکلیفش روشن
است ،این نگاه بسیار خطرناک است به وضعیت معین ، مشخص و زمینی اتصال پیدا
نمی کند ، با این کاپی برداری ها ، گره ای از جایی باز نمی شود ، نگاه نقادانه
برای تبیین باقی نمی گذارد ، چیزی از آن نمی روید ، در زندگی جاری نمی شود،
موضوع مهم تر در ارتباط با کارگران گفته شده است نه معلمین ! ، جدل معلم
هم کارگر است فعلا بماند،مهم تر از این ها وقتی معلمی هنوز متوجه نیست که
خمینی تنها نماینده مذهب در ایران نیست ، بلکه یک پای قدرت سیاسی حاکم بر ایران است، نقل شما و داستان کشیش به
پلاکارد خمینی در دست این معلمین با هم جور در نمی آید
اگر در نقل قول شما
کشیش همان نقش خمینی بعنوان رئیس حکومت و ولایت مطلقه را ایفا می کرد ، روش
برخورد بگونه ای دیگر مطرح می شد ، کشیش و مذهب در آنجا عامل فرعی در
مناسبات قدرت بیان می شود در ایران خمینی همراه با مذهب بعنوان هرم قدرت مطرح است ، لاجرم بیان
آن مناسباتی می شود که معلم ، کارگر و... بوسیله آن سرکوب شده و از حقوق اولیه
محروم گشته اند ، این آن حلقه ای است که شما سطحی با آن برخورد کرده اید، سر
فرود آوردن در مقابل این قدرت بمعنای سر فرو کردن در مهر و نماز نیست !، این
مهر و آن نماز در بازداشتگاه ! ، تسلیم شدن به آن مناسباتی است که خمینی مظهر
آن است ، پلاکارد مورد نظر ، بیان اعتراض نیست بلکه بر عکس در پروسه تثبیت
وضع موجود است ، پیام واقعی اینگونه حرکت ها تسلیم طلبی است
با حضور پر رنگ خمینی جلاد در اعتراضات، چگونه ممکن می شود فضای امنیتی برداشته شود
بر
اساس همین پلاکاردها ، مطالبات ، شیوه اعتراضات و...می شود تبیین کرد که
جامعه فرهنگی در کجا قرار دارد ، فعلا همین یکی به اندازه کافی
گویاست ، البته ممکن است برای فرد دیگری دو پلاکارد کفایت کند ، نکته این
است که حضور خمینی در اینجا تنها یک پلاکارد نیست ، فراتر از پلاکارد
است!!!
July 21, 2015